شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 551

1. به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد

2. به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد

3. چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم

4. ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد

5. همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم

6. ولی می بینم ازهجرش که دردی دیگر افزون شد

7. سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی

8. ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد

9. برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی

10. که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد

11. بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم

12. بگو مطرب نوائی خوش که لیلی باز مجنون شد

13. چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید

14. مکن عیب من بی دل که کار از دست بیرون شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سنگین نمی شود اینهمه خواب ستمگران
* می شد گر از شکستن دلها صدابلند
شعر کامل
صائب تبریزی
* بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
* فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
شعر کامل
حافظ
* مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
* گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
شعر کامل
سعدی