شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 576

1. دلبر سرمست ما عزمی به دریا می کند

2. منع نتوان کردنش چون میل مأوا می کند

3. چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر

4. این عنایت بین که او با دیدهٔ ما می کند

5. آفتاب حسن او هر جا که بنماید جمال

6. هر چه آن پنهان بود چون نور پیدا می کند

7. چشم مردم دیدهٔ ما روشن است از نور او

8. این نظر صاحبنظر با چشم بینا می کند

9. در خرابات مغان مست خراب افتاده ایم

10. هر که دارد دولتی رغبت به آنجا می کند

11. کار دل از عشق بالائی چنین بالا گرفت

12. لاجرم جان عزیزان قصد بالا می کند

13. پادشاه است او و سید بندهٔ فرمان او

14. دلخوشست ارچه جفای جان شیدا می کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مردم آزار محال است خجالت نکشد
* که نمک آب شود چون به جراحت گذرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
* من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شعر کامل
حافظ
* من بر سرآنم که به زلف تو زنم دست
* تا سنبل زلف تو چه سرداشته باشد
شعر کامل
صائب تبریزی