غزل شمارهٔ 605
1. معنی یکی و صورت او در ظهور صد
2. چه جای او که صورت او هست بی عدد
3. آئینه بی شمار و نماینده اش یکی
4. باشد صفات بی حد و ذاتش بود احد
5. کحال حاذقی طلب ای عقل بوالفضول
6. تا چشم روشن تو کند پاک از رمد
7. محتاج ماست عالم و ما بی نیاز از او
8. با غیرش احتیاج کجا باشد آن صمد
9. ما چون نبییم و همدم نائی لطف او
10. هر دم دمی جدید درین نی همی دمد
11. در دام ما درآید و دانه خورد ز ما
12. مرغی کز آشیانه توحید بر پرد
13. سید که میر مجلس مستان عالم است
14. با ما حریف باشد از این جام می خورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده