شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 656

1. بود روزی خواجه ای سالار کرد

2. می کشیدی درد و می نوشید درد

3. کیسه های سیم و زر بر هم نهاد

4. عاقبت غیری ببرد و خواجه مرد

5. شیشه ای بودش پر از نقش و خیال

6. اوفتاد آن شیشه و شد خرد و مرد

7. بر سر پل ساخت خواجه خانه ای

8. سیل آمد ناگه آن خانه ببرد

9. هر کجا دیدیم رند سرخوشی

10. بود و نابود جهان یک سَر شمرد

11. گر به صورت عارفی رفت از جهان

12. جان امانت داشت با جانان سپرد

13. خلعتی از جامهٔ سید بپوش

14. ور نه خود سهل است خرقه صوف و برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
* صراحی گریه و بربط فغان کرد
شعر کامل
حافظ
* کیست در این شهر که او مست نیست
* کیست در این دور کز این دست نیست
شعر کامل
مولوی
* غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
* به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
شعر کامل
سعدی