شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 670

1. هر کجا صاحبجمالی رو نمود

2. روی او دیدم چو برقع برگشود

3. دیدمش در آینه عین العیان

4. آینه او بود دوری می نمود

5. آفتاب خاطرم تا روشنست

6. ذرهٔ بی مهر او هرگز نبود

7. هر چه موجودست از جود ویست

8. خود کجا موجود باشد بی وجود

9. ساجد و مسجود نزد ما یکیست

10. سجده می کن تا ببینی در سجود

11. دوش رفتم درخرابات مغان

12. ساقی سرمست دیدم یار بود

13. نکته های عارفانه سیدم

14. خود به خود می گفت و از خود می شنود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست
* دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
شعر کامل
سعدی
* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی
* شود کوه آهن چو دریای آب
* اگر بشنود نام افرسیاب
شعر کامل
فردوسی