شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 671

1. جیب شب آفتاب چون بگشود

2. از گریبان روز رو بنمود

3. شب امکان خیال بود نماند

4. هست روز و وجود خواهد بود

5. غیر او نیست ور تو گوئی هست

6. او به خود دیگران به او موجود

7. عقل چون شب برفت و روز آمد

8. خاطر ما از این و آن آسود

9. یک حقیقت که آدمی خوانند

10. گه ایاز او به نام و گه محمود

11. عالمی را به رقص آورده

12. قول مستانه ای که او فرمود

13. نعمت الله گرد نقطهٔ دل

14. همچو پرگار دایره پیمود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
* همواره مرا کوی خرابات مقام است
شعر کامل
حافظ
* حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
* ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
شعر کامل
حافظ
* تابه فروردین جهان چون حله رنگین شود
* بوستان پر لاله و پر سوسن و نسرین شود
شعر کامل
فرخی سیستانی