غزل شمارهٔ 749
1. مده به باد هوا جان خویشتن بر باد
2. بنوش جام شرابی که نوش جانت باد
3. در آ به خلوت میخانه فنا بنشین
4. چه می کنی تو در این خانقاه ب بنیاد
5. هزار جان عزیزم فدای غم بادا
6. که خاطرم ز غم عشق می شود دلشاد
7. دلم ز دست بیفتاد در سر زلفش
8. اسیر گشت چه چاره کنم چنین افتاد
9. دمی که بی می و معشوق می رود باد است
10. دریغ عمر عزیزی که می رود بر باد
11. درم گشاد و گشادم از این درست که او
12. دری نماند که آن در به روی ما نگشاد
13. به جان سید رندان که از سر اخلاص
14. غلام خدمت اوئیم و بندهٔ آزاد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده