شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 760

1. هست هشیار و مست نشناسد

2. آستین را از دست نشناسد

3. از ازل و از ابد بود فارغ

4. او بلی از الست نشناسد

5. رند سرمست جام چون بشکست

6. او درست از شکست نشناسسد

7. بر در میفروش خوش بنشست

8. خاستن از نشست نشناسد

9. عاقل خود پرست مخمور است

10. عاشق می پرست نشناسد

11. آسمان و زمین کجا داند

12. چون که بالا و پست نشناسد

13. نعمت الله در همه عالم

14. غیر آن یک که هست نشناسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می رسد جاذبه عشق به فریاد مرا
* یوسف آن نیست که پیوسته درین چاه بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
* رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
* شعله را از ژاژخایی سیر کردن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی