شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 808

1. اگر سودای ما داری ز سودای جهان بگذر

2. و گر از سر همی ترسی ز سودای چنان بگذر

3. در این دریای بی‌پایان در آ با ما خوشی بنشین

4. نشان بی‌نشان پرسی ز نام و از نشان بگذر

5. هوای عشق او داری هوای خویشتن بگذار

6. خیالش نقش می‌بندی رها کن دل ز جان بگذر

7. خرابات است و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

8. بهشت جاودان جویی به بزم عاشقان بگذر

9. اگر مست خوشی بینی به چشم خویش بنشانش

10. و گر مخمور پیش آید مبین او را روان بگذر

11. در آ در کنج دل بنشین که دل گنجینهٔ شاه است

12. بجو آن گنج سلطانی ز گنج شایگان بگذر

13. چو سید طالب او شو که مطلوبی شوی چون او

14. طلب کن آنکه می‌دانی بیا از این و آن بگذر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
* وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شعر کامل
حافظ
* دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
* امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست
شعر کامل
سعدی
* به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
* چو لاله کاسهٔ نسرین و ارغوان گیرد
شعر کامل
حافظ