غزل شمارهٔ 829
1. در حسن ماهرویان آن آفتاب بنگر
2. در این چنین حجابی آن بی حجاب بنگر
3. جام حباب پر آب از ما بگیر و می نوش
4. معنی و صورتش بین جام و شراب بنگر
5. این گنج کنت کنزاً از این و آن طلب کن
6. اسمای حق تعالی در شیخ و شاب بنگر
7. جامی ز می پر از می در بزم ما روان است
8. با ما دمی برآور آب و حباب بنگر
9. از آفتاب روشن عالم شده منور
10. گر نور چشم داری در آفتاب بنگر
11. بیدار اگر ندیدی آن چشم مردم آشوب
12. باری خیال می بند نقشش خیال بنگر
13. پیوسته نعمت الله می می دهد به رندان
14. چون ما حریف او شو خیر و ثواب بنگر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده