غزل شمارهٔ 836
1. عشق جان عاشقان است ای پسر
2. عشق جانان ، جان جان است ای پسر
3. عشق نور دیدهٔ مردم بود
4. گرچه از مردم نهان است ای پسر
5. عشق جان است و همه عالم بدن
6. همچو جان در تن روانست ای پسر
7. آفتاب عشق و در هر ذره ای
8. می توان دیدن عیان است ای پسر
9. عین عشق از وحدت و کثرت غنی است
10. فارغ از شرح و بیان است ای پسر
11. عاشق و معشوق عشقیم ای عزیز
12. گر چنین دانی چنان است ای پسر
13. نعمت الله مست و جام می به دست
14. ساقی بزم مغان است ای پسر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده