غزل شمارهٔ 837
1. مه نقاب آفتاب است ای پسر
2. آفتاب مه نقال است ای پسر
3. شب چنین باشد ولی چون روز شد
4. روشن است و آفتابست ای پسر
5. می نماید عالمی در چشم ما
6. چون حبابی پر ز آبست ای پسر
7. ساقی ما کرد میخانه سبیل
8. لطف ساقی بی حسابست ای پسر
9. میر مستانیم و با ساقی حریف
10. این سعادت زان جنابست ای پسر
11. گر بخواهی هفت هیکل نزد ما
12. حرفی از ام الکتاب است ای پسر
13. نعمت الله در خرابات مغان
14. عاشق و مست و خرابست ای پسر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده