غزل شمارهٔ 880
1. منم آئینهٔ حقیقت یار
2. گرچه باشد حقیقت آینه دار
3. نور چشم من است و در دیده
4. نیست جز روی خوب او دیدار
5. خانه خالی و یار در خلوت
6. لیس فی الدار غیره دیار
7. در خرابات عشق می گردیم
8. عاشق و رند و لاابالی وار
9. نتوان یافت در همه عالم
10. همچو من دردمند دُردی خوار
11. فارغ از محتسب گرفته شراب
12. آمده مست بر سر بازار
13. همدمم جام و محرمم باده
14. نعمت الله حریف و ساقی یار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده