غزل شمارهٔ 920
1. جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
2. مانند دردمند ز دردش دوا بپرس
3. نقش بلا مگو تو که آرام جان ماست
4. لطفی کن از کرم چو ببینی ز ما بپرس
5. ما بنده ایم و حضرت او پادشاه ماست
6. با پادشه بگو که ز حال گدا بپرس
7. از عقل بی خبر ، خبر عشق او مجو
8. سریست عشق او ز دل ما بیا بپرس
9. بگذر خوشی به کوی خرابات عاشقان
10. از رند مست لذت ذوق مرا بپرس
11. ما محرمیم در حرم کبریای او
12. اسرار او ز محرم آن کبریا بپرس
13. از ما مپرس قصهٔ دنیا و آخرت
14. اما ز سیدم خبری از خدا بپرس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده