شیخ بهایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 7

1. دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

2. دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

3. ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!

4. نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

5. مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی

6. که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

7. بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را

8. نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
* پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را
شعر کامل
کمال خجندی
* از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر،
* ای برادر، همچو نور از نار و نار از نارون
شعر کامل
ناصرخسرو
* هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
* دردا که این معما شرح و بیان ندارد
شعر کامل
حافظ