شیخ محمود شبستریگلشن راز (فهرست)

شمارهٔ 13 - قاعده در تفکر در انفس

1. به اصل خویش یک ره نیک بنگر

2. که مادر را پدر شد باز و مادر

3. جهان را سر به سر در خویش می‌بین

4. هر آنچ آمد به آخر پیش می‌بین

5. در آخر گشت پیدا نفس آدم

6. طفیل ذات او شد هر دو عالم

7. نه آخر علت غایی در آخر

8. همی گردد به ذات خویش ظاهر

9. ظلومی و جهولی ضد نورند

10. ولیکن مظهر عین ظهورند

11. چو پشت آینه باشد مکدر

12. نماید روی شخص از روی دیگر

13. شعاع آفتاب از چارم افلاک

14. نگردد منعکس جز بر سر خاک

15. تو بودی عکس معبود ملایک

16. از آن گشتی تو مسجود ملایک

17. بود از هر تنی پیش تو جانی

18. وز او در بسته با تو ریسمانی

19. از آن گشتند امرت را مسخر

20. که جان هر یکی در توست مضمر

21. تو مغز عالمی زان در میانی

22. بدان خود را که تو جان جهانی

23. تو را ربع شمالی گشت مسکن

24. که دل در جانب چپ باشد از تن

25. جهان عقل و جان سرمایهٔ توست

26. زمین و آسمان پیرایهٔ توست

27. ببین آن نیستی کو عین هستی است

28. بلندی را نگر کو ذات پستی است

29. طبیعی قوت تو ده هزار است

30. ارادی برتر از حصر و شمار است

31. وز آن هر یک شده موقوف آلات

32. ز اعضا و جوارح وز رباطات

33. پزشکان اندر آن گشتند حیران

34. فرو ماندند در تشریح انسان

35. نبرده هیچکس ره سوی این کار

36. به عجز خویش هر یک کرده اقرار

37. ز حق با هر یکی حظی و قسمی است

38. معاد و مبدا هر یک به اسمی است

39. از آن اسمند موجودات قائم

40. بدان اسمند در تسبیح دائم

41. به مبدا هر یکی زان مصدری شد

42. به وقت بازگشتن چون دری شد

43. از آن در کامد اول هم بدر شد

44. اگرچه در معاش از در به در شد

45. از آن دانسته‌ای تو جمله اسما

46. که هستی صورت عکس مسما

47. ظهور قدرت و علم و ارادت

48. به توست ای بندهٔ صاحب سعادت

49. سمیعی و بصیری، حی و گویا

50. بقا داری نه از خود لیک از آنجا

51. زهی اول که عین آخر آمد

52. زهی باطن که عین ظاهر آمد

53. تو از خود روز و شب اندر گمانی

54. همان بهتر که خود را می‌ندانی

55. چو انجام تفکر شد تحیر

56. در اینجا ختم شد بحث تفکر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
* که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
شعر کامل
حافظ
* ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
* این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست
شعر کامل
حافظ
* از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟
* می اگر سرکه شود تاک چه پروا دارد؟
شعر کامل
صائب تبریزی