وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 139

1. چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود

2. که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود

3. شد آتش جگرم پیش مردمان روشن

4. ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود

5. به التفات تو دارم امیدواریها

6. ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود

7. ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو

8. کدام روز دگر اینقدر فغانم بود

9. زبان خامهٔ من سوخت زین غزل وحشی

10. مگر زبانه‌ای از آتش نهانم بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
* گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
شعر کامل
حافظ
* ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
* جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
شعر کامل
حافظ
* فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
* بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
شعر کامل
سعدی