غزل شمارهٔ 139
1. چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
2. که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود
3. شد آتش جگرم پیش مردمان روشن
4. ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود
5. به التفات تو دارم امیدواریها
6. ولی ز خوی تو ایمن نمیتوانم بود
7. ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو
8. کدام روز دگر اینقدر فغانم بود
9. زبان خامهٔ من سوخت زین غزل وحشی
10. مگر زبانهای از آتش نهانم بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده