غزل شمارهٔ 140
1. ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
2. مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
3. از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید
4. اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود
5. بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او
6. بود اما اینکه بر خاطر گران باشد ، نبود
7. خاطر هرکس از و میشد، به نوعی شادمان
8. شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود
9. وحشی از بی لطفی او سد شکایت داشتیم
10. پیش او گفتم که یارای زبان باشد، نبود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده