غزل شمارهٔ 170
1. ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
2. دیده را مژده که هنگام تماشا آمد
3. تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم
4. گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد
5. پرتو طلعت یوسف مگرش خواهد عذر
6. آنچه بر دیدهٔ یعقوب و زلیخا آمد
7. غمزهاش کرد طمع در دل و چونش ندهم
8. خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد
9. مژدهٔ عمر ابد میرسد اکنون ز لبش
10. صبرکن یک نفس ای دل که مسیحا آمد
11. منع دل زین ره پر تفرقه کردم نشنید
12. رفت با یک حشر طاقت و تنها آمد
13. باش آماده فتراک ملامت وحشی
14. که تو در خوابی و صیاد ز سد جا آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده