غزل شمارهٔ 228
1. شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
2. مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز
3. ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم
4. که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز
5. هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی
6. که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز
7. چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل
8. که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز
9. به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم
10. به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز
11. به شکنج طره او دل وحشی است مایل
12. که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده