وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 242

1. کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش

2. گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش

3. غماز در کمین گهرهای راز بود

4. قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش

5. من بودم و نمودی و باقی خیال تو

6. رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش

7. یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار

8. حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش

9. از چشم من به خود نگر و منع کن مرا

10. بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش

11. گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست

12. حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش

13. بزم نشاط یار کجا وین فغان زار

14. وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جان زنده‌دلان سعدیا که ملک وجود
* نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند
شعر کامل
سعدی
* دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان
* این نکته شیرین را در جان بنشان ای جان
شعر کامل
مولوی