وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 294

1. ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم

2. به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم

3. به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت

4. که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم

5. اگر آنکه زهر باشد چو تو نوشخند بخشی

6. به خدا که خوشتر آید ز حیات جاودانم

7. ز غم تو می‌گریزم من ازین جهان و ترسم

8. که همان بلای خاطر شود اندر آن جهانم

9. نه قرار مانده وحشی ز غمش مرا نه طاقت

10. اثری نماند از من اگر اینچنین بمانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
* به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
شعر کامل
مولوی
* عالم چو کوه طور شد هر ذره‌اش پرنور شد
* مانند موسی روح هم افتاد بی‌هوش از لقا
شعر کامل
مولوی
* طوطی از خاموشی آیینه می آید به حرف
* مهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی
شعر کامل
صائب تبریزی