غزل شمارهٔ 342
1. به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
2. حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن
3. ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو
4. نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن
5. دل مینای میباید که باشد صاف با رندان
6. دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن
7. به آواز دف و نی خاکبوس دیر میگوید
8. بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن
9. ز رنگ آمیزی دوران مشو غافل ز من بشنو
10. می رنگین به جام انداز و عارض ارغوانی کن
11. نصیحت گوش کن وحشی که از غم پیر گردیدی
12. صراحی گیر و ساغر خواه و خطی از جوانی کن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده