غزل شمارهٔ 387
1. من و از دور تماشای گلستان کسی
2. به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
3. در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
4. دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی
5. زیر بار سرم این دست بفرساید به
6. ز آنکه دستیست که دور است ز دامان کسی
7. پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند
8. که نبودند و نباشند به فرمان کسی
9. وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده
10. زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده