غزل شمارۀ 173
1. چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست
2. فروغ معنی من زنور طلعت اوست
3. مرا که گفت و شنید فرشته پروا نیست
4. چه جای دردسر ناصحان بیهده گوست
5. بلاست دل بتو دادن قیاس عقل اینست
6. ولی جمال تو بیش ز قیاس ما دلجوست
7. بیاو گشت چمن کن که دل برد از دست
8. چو نوخطان سبزی که باز بر لب جوست
9. ز سنبلت دل اهلی چو نافه سوخت از آن
10. هر آن نفس که بر آرد نسیم مشکین بوست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده