غزل شمارۀ 866
1. از بیم غصه شب و خوف ملال روز
2. روزم خیال شب کشد و شب خیال روز
3. آسوده خسته یی که بخواب عدم بود
4. وارسته از عذاب شب و قیل و قال روز
5. شب همچو شمع سوخته و روز مرده ایم
6. آنست حال ما شب و اینست حال روز
7. آن چشمه حیات کجا تیره دل کجا
8. هرگز که دید در شب ظلمت مجال روز
9. امشب که یار زلف پریشان گشاده است
10. اهلی بیا و در دل شب بین جمال روز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده