اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 910

1. چند سوزیم ز داغ دل بیحاصل خویش

2. آه ازین داغ دل و وای ز دست دل خویش

3. هرکه در دست غمم دید بدین سوختگی

4. گفت بازآمده مجنون سوی سرمنزل خویش

5. میگدازد همه شب همنفسم شمع صفت

6. بسکه از آتش دل گرم کنم محفل خویش

7. دانه مهر ز آب و گل یاران ندمید

8. جای این دانه ندیدم بجز آب و گل خویش

9. اینچنین صید صفت کشته که اهلی افتاد

10. وه که بر گیردش از خاک مگر قاتل خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
* چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است
شعر کامل
سعدی
* در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
* صراحی می ناب و سفینه غزل است
شعر کامل
حافظ
* دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
* که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
شعر کامل
حافظ