غزل شمارۀ 988
1. تو با فراغ خود امروز شاد و فردا هم
2. مرا ز مهر تو دین شد ز دست و دنیا هم
3. میان مسجد و میخانه ام خجل مانده
4. ز بسکه حرمتم آنجا نماند و اینجا هم
5. خراب باده عشق توام که نشه ی او
6. هزار دل شده دیوانه کرد و دانا هم
7. ر بسکه آتش عشقت فرو گرفت مرا
8. وجود من همه او شد نهان و پیدا هم
9. به نیم جرعه که خوردم چو اهلی از کف دوست
10. ز دست رفتم و آخر فتادم از پا هم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده