اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 988

1. تو با فراغ خود امروز شاد و فردا هم

2. مرا ز مهر تو دین شد ز دست و دنیا هم

3. میان مسجد و میخانه ام خجل مانده

4. ز بسکه حرمتم آنجا نماند و اینجا هم

5. خراب باده عشق توام که نشه ی او

6. هزار دل شده دیوانه کرد و دانا هم

7. ر بسکه آتش عشقت فرو گرفت مرا

8. وجود من همه او شد نهان و پیدا هم

9. به نیم جرعه که خوردم چو اهلی از کف دوست

10. ز دست رفتم و آخر فتادم از پا هم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
* ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
شعر کامل
سعدی
* عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
* هیچ عیار نباشد که به زندان نرود
شعر کامل
سعدی
* سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
* گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ست
شعر کامل
سعدی