امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1150

1. پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم سوز خویش

2. زانکه می دانی مزاج غمزه کین توز خویش

3. غمزه را گویی چو شاهان زن که نه مردانگیست

4. بر گدایان آزمودن خنجر فیروز خویش

5. من چو گردم کشته، گه گاهی بگردانی به زلف

6. جان من گرد سر آن ناوک دل دوز خویش

7. همره جان کردم از جولانت گردی تا کنم

8. توشه فردای حشر این نعمت امروز خویش

9. خاک شد جانها به ره، مپسند از بهر خدا

10. این غبار غم بر آن روی جهان افروز خویش

11. هر شبی پیش چراغی سوز خود گویم، از آنک

12. سوخته با سوخته بیرون فشاند سوز خویش

13. در دلم باز آمد او، یاری کن، ای خون جگر

14. تا بگریم سیر من بر روزگار و روز خویش

15. بنده خسرو بر رخ از خون حرف بی صبری نوشت

16. تا کند تعلیم رسوایی به صبرآموز خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
* هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
شعر کامل
حافظ
* گویند قرابه گر مسلمان نبود
* او را تو چه گویی که کدو می‌سازد
شعر کامل
خیام
* شراب اگر نبود، آتشم به ساغر کن
* گدای میکده را شعله در کدو کافی ست
شعر کامل
حزین لاهیجی