امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1183

1. ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش

2. به خامه راست نیاید شکایت ستمش

3. هزار ناوک غمزه زده ست بر دل من

4. که هیچ آه ز من بر نیامد از المش

5. اگر ز دست اجل چند گه امان یابم

6. به خاک پاش که سر بر ندارم از قدمش

7. هزار نامه نوشتم به خون دیده، ولی

8. به این دیار نیامد کبوتر حرمش

9. کسی که دیدن رخسار او هوس دارد

10. دگر خلاص نیابد ز زلف خم به خمش

11. مباشری که به کنج فراق می نوشد

12. سفال باده نماید به چشم جام جمش

13. اگر به زهد شوی شهره جهان، خسرو

14. چه سود تا نکنی اعتماد بر کرمش؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی‌ست
* شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی‌ست!
شعر کامل
هلالی جغتایی
* او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
* دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
* لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
شعر کامل
حافظ