امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1239

1. نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم

2. که جان غم کشی بی غیرتی بیکاره ای دارم

3. بخواهم سوخت روزی عاقبت این آشنایان را

4. که هر شب بر سر کویش رهی خونخواره ای دارم

5. نظر در یار مشغول است و جان در بار بربستن

6. تو، ای نظارگی، دانی که من نظاره ای دارم

7. نمی دانم، حکیما، دل کجا شد در جگر خوردن

8. ببینی در غریبستان یکی آواره ای دارم

9. برآمد دودم از جان، چند سوزم زین دل پاره

10. مسلمانان، نه دل دارم که آتش پاره ای دارم

11. چو خاک خفتگان رفتم به رخ، و اکنون که حاصل شد

12. چگونه بر چنان یاری چنین رخساره ای دارم؟

13. ز آه خسروش، یارب نگیری گر چه آن نادان

14. نیارد هیچ گه در دل که من بیچاره ای دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
* سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
شعر کامل
سعدی
* اول از بدگویی مردم دهن را پاک کن
* بعد ازان بر گوشه دستار خود مسواک زن
شعر کامل
صائب تبریزی
* صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
* من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
شعر کامل
صائب تبریزی