امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1240

1. شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دارم

2. شفا از چشم تو خواهم، عجب بیماریی دارم

3. همه شب می گزم انگشت حسرت را به دندان من

4. همین است ار ز شاخ عمر بر خورداریی دارم

5. الا، ای ساقی فارغ دلان، می هم بدیشان ده

6. که من با روزگار خویشتن خونخواریی دارم

7. برو، ای بخت خواب آلود، از پهلوی بیداران

8. که تو شب کوریی داری و من شب کاریی دارم

9. جگر بریان و ناله مطرب و می گریه تلخم

10. بیا مهمان من، جانا که شب بیداریی دارم

11. به یاد رویت از یاد تو خالی نیستم یک دم

12. ز تشویش غمت گر چه فرامش کاریی دارم

13. چو خاک در شدم در زیر پای خود، عزیزم کن

14. بدان عزت که پیش آستانت خواریی دارم

15. مرا گویی که دور از چون منی چون زنده می مانی؟

16. خیالت را بقا بادا که از وی یاریی دارم

17. به چشمت می کند خسرو، حق آن گر نمی دانی

18. دروغی هم نمی گویی که مردم ساریی دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران
* گوارا کرد بر من چاه را از قیمت افتادن
شعر کامل
صائب تبریزی
* هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
* وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
شعر کامل
مولوی
* پیش صدر مصطفی بین هم بلال و هم صهیب
* این چو عود آن چون شکر در عود سوزان آمده
شعر کامل
خاقانی