غزل شمارهٔ 711
1. ای که عمر از پی سودای تو دادیم به باد
2. یاد می دار که از مات نمی آید یاد
3. عهدها بستی و می داشتم امید وفا
4. ای امید من و عهد تو سراسر همه یاد
5. هر چه دارند ز آیین نکویی خوبان
6. همه داری و بدان چشم بدانت مرساد
7. ماجرای دل گمگشته بی نام و نشان
8. هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد
9. آفرین بر سر آن دست کزان خواهد یافت
10. گره کار من از بند قبای تو گشاد
11. گر نبردی ز سر گیسوی مشکین تو بوی
12. محنت آن همه غم از چه کشیدی شمشاد
13. کام خسرو بده، ای خسرو خوبان که شده ست
14. لعل جان بخش تو شیرین و دل او فرهاد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده