امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 745

1. بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد

2. دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد

3. ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم

4. در میان دل و چشم من آن دم خون شد

5. از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ

6. کس نپرسید که آن خسته غمگین چون شد

7. تا چو ماه نو ازان مهر جدا افتادم

8. عمر من کم شد و مهر رخ او افزون شد

9. گر نه زنجیر دل از طره خوبان کردند

10. زلف لیلی ز چه رو سلسله مجنون شد

11. یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد

12. چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا ترکش افلاک پر از تیر شهاب است
* ما بی سر و پایان همه نارنج نشانیم
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
* همچنان قصه سودای تو را پایان نیست
شعر کامل
سعدی
* گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
* وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
شعر کامل
مولوی