غزل شمارهٔ 65
1. دل، دولت خرمی ندارد
2. جان، راحت بیغمی ندارد
3. دردا! که درون آدمی زاد
4. آسایش و خرمی ندارد
5. از راحتهای این جهانی
6. جز غم دل آدمی ندارد
7. ای مرگ، بیا و مردمی کن
8. این غم سر مردمی ندارد
9. وی غم، بنشین، که شادمانی
10. با ما سر همدمی ندارد
11. وی جان، ز سرای تن برون شو
12. کین جای تو محکمی ندارد
13. منشین همه وقت با عراقی
14. کاهلیت محرمی ندارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده