غزل شمارهٔ 258
1. جهان از باد نوروزی جوان شد
2. زهی زیبا که این ساعت جهان شد
3. شمال صبحدم مشکین نفس گشت
4. صبای گرمرو عنبرفشان شد
5. تو گویی آب خضر و آب کوثر
6. ز هر سوی چمن جویی روان شد
7. چو گل در مهد آمد بلبل مست
8. به پیش مهد گل نعرهزنان شد
9. کجایی ساقیا درده شرابی
10. که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد
11. قفس بشکن کزین دام گلوگیر
12. اگر خواهی شدن اکنون توان شد
13. چه میجویی به نقد وقت خوش باش
14. چه میگوئی که این یک رفت و آن شد
15. یقین میدان که چون وقت اندر آید
16. تو را هم میبباید از میان شد
17. چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر
18. که همره دور رفت و کاروان شد
19. بلایی ناگهان اندر پی ماست
20. دل عطار ازین غم ناگهان شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده