غزل شمارهٔ 267
1. هر زمانم عشق ماهی در کشاکش میکشد
2. آتش سودای او جانم در آتش میکشد
3. تا دل مسکین من در آتش حسنش فتاد
4. گاه میسوزد چو عود و گه دمی خوش میکشد
5. شحنهٔ سودای او شوریدگان عشق را
6. هر نفس چون خونیان اندر کشاکش میکشد
7. عشق را با هفت چرخ و شش جهت آرام نیست
8. لاجرم نه بار هفت و نی غم شش میکشد
9. جمع باید بود بر راهی چو موران روز و شب
10. هر که را دل سوی آن زلف مشوش میکشد
11. خاطر عطار از نور معانی در سخن
12. آفتاب تیر بر چرخ منقش میکشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده