غزل شمارهٔ 615
1. بر هرچه که دل نهاده باشیم
2. در مشرکی اوفتاده باشیم
3. گر بر کامی سوار گردیم
4. حالی ز دو خر پیاده باشیم
5. صد عمر اگر به سر باستیم
6. داد نفسی نداده باشیم
7. مستی و غرور سخت کاری است
8. غم نیست که مست باده باشیم
9. زان پیش که سر نماند آن به
10. کین باد ز سر نهاده باشیم
11. هرگه که ز زاد و بوم رستیم
12. بینی که ز مرد زاده باشیم
13. چون سایه در آفتاب روشن
14. در پیش خود ایستاده باشیم
15. آن به که درین قفس چو عطار
16. از هستی خویش ساده باشیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده