غزل شمارهٔ 729
1. منم از عشق سرگردان بمانده
2. چو مستی واله و حیران بمانده
3. امید از جان شیرین بر گرفته
4. جدا از صحبت یاران بمانده
5. سر و سامان فدای عشق کرده
6. بدین سان بی سر و سامان بمانده
7. ز همدستی جمعی تنگچشمان
8. چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
9. ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
10. به کنجی در چو زر در کان بمانده
11. ز عشق خوبرویان همچو عطار
12. خرد گم کرده سرگردان بمانده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده