عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 749

1. ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

2. هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

3. در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی

4. در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

5. بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی

6. بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی

7. چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه

8. ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی

9. آن چشمه‌ای که لعلت سیراب شد از آنجا

10. در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی

11. من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن

12. تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی

13. ای گنج آفرینش دلها خراب از تو

14. آرام گیر با من چون گنج در خرابی

15. در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر

16. در تو نگاه کردن در نور ماهتابی

17. خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته

18. من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی

19. گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری

20. گه خورده با لب تو از جام جم شرابی

21. این آرزوست اکنون عطار را ز عالم

22. این آرزوی او را هین باز ده جوابی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر سرو که در چمن درآید
* در خدمت قامتت نگون باد
شعر کامل
حافظ
* کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
* ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
شعر کامل
سعدی
* با غریبان لطف بی‌اندازه کن
* تا رود نامت به نیک در دیار
شعر کامل
سعدی