غزل شمارهٔ 754
1. عشق را گر سری پدیدستی
2. این در بسته را کلیدستی
3. نرسد هیچکس به درگه عشق
4. کاشکی هیچ کس رسیدستی
5. یا اگر کس به پیشگه نرسد
6. اثر آن ز دور دیدستی
7. لیک عالم ز عشق موج زن است
8. ورنه عاشق نیارمیدستی
9. در دل ار نیستی تسلی عشق
10. بارها زین قفس پریدستی
11. در بیابان عشق نعرهزنان
12. بی سر و پای میدویدستی
13. گاه چون خاک میفتادستی
14. گاه چون باد میوزیدستی
15. به یکی آه آتشین در راه
16. پرده از پیش بر دریدستی
17. در میان شرابخانهٔ عشق
18. بی دهان قطرهای چشیدستی
19. تا صبوح ابد چو دلشدگان
20. نعرهٔ عشق بر کشیدستی
21. دل عطار را درین معنی
22. به سخن روح پروریدستی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده