غزل شمارهٔ 809
1. کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
2. که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
3. به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
4. نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
5. عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
6. کز آفتاب هویداتری اگرچه نهانی
7. چه گوهری تو که در عرصهٔ دو کون نگنجی
8. همه جهان ز تو پر گشت و تو برون ز جهانی
9. منم که هستی من بند ره شدست درین ره
10. تویی که از تویی خود مرا ز من برهانی
11. من از خودی خود افتادهام به چاه طبیعت
12. مرا ز چاه به ماه ار بر آوری تو توانی
13. در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون
14. چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی
15. چه باشد ار ز سر لطف جان تشنه لبان را
16. از آن شراب دل آشوب قطرهای بچشانی
17. امید ما همه آن است در ره تو که یکدم
18. ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی
19. ز اشتیاق تو عطار از دو کون فنا شد
20. از آن او بود این و از آن خویش تو دانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده