شمارهٔ 5-الحكایة و التمثیل
1. کاملی گفتست آن بیگانه را
2. کاخر ای خر چند روبی خانه را
3. چند داری روی خانه پاک تو
4. خانه چاهی کن برافکن خاک تو
5. تا چو خاک تیره برگیری ز راه
6. چشمهٔ روشن برون جوشد ز چاه
7. آب نزدیکست چندینی متاب
8. چون فرو بردی دو گز خاک اینت آب
9. کار باید کرد مرد کار نیست
10. ورنه تا آب از تو ره بسیار نیست
11. ای دریغا روبهی شد شیر تو
12. تشنه میمیری ودریا زیر تو
13. تشنه ازدریا جدائی میکنی
14. بر سر گنجی گدائی میکنی
15. ای عجب چندان ملک در دردورنج
16. بر سر گنجند و میجویند گنج
17. تا نیامد جان آدم آشکار
18. ره ندانستند سوی کردگار
19. ره پدید آمد چو آدم شد پدید
20. زو کلید هر دو عالم شد پدید
21. آنچه حمله عرش میپنداشتند
22. تا بتوفیق خدا برداشتند
23. آن دل پر نور آدم بود و بس
24. زانکه آدم هر دو عالم بود و بس
25. داد محمود آن یکی را مال خویش
26. کرد او را سرور عمال خویش
27. رفت مرد و مال او جمله بخورد
28. بعد از آن در گوشهٔ بنشست فرد
29. شاه چون از کار او آگاه شد
30. گفت تا برخاست پیش شاه شد
31. شاه گفت ای بی خبر از حال من
32. از چه خوردی تو پلید این مال من
33. گفت بر پشتی آن خوردم که شاه
34. مال دارد بی قیاس اینجایگاه
35. من ندارم هیچ تو داری بسی
36. نیستی چون من تو محتاج کسی
37. چون بدان محتاج بودم خورده شد
38. کار بر پشتی فضلت کرده شد
39. گر ببخشی میتوانی من کیم
40. ور بگیری هم تو دانی من کیم
41. شاه را دل خوش شد از گفتار او
42. عفو کرد ودر گذشت از کار او
43. حجت دین گر سجل میبایدت
44. رحمتی دایم ز دل میبایدت
45. کم نهٔ آخر ز فرعون لعین
46. رحمتش بر زیردستان می ببین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده