غزل شمارهٔ 382
1. طرب در این باغ میخرامد ز ساز فرصت پیام بر لب
2. ز نرگس اکنون مباش غافلکه نیگرفتهست جام بر لب
3. اگر به معنی رسیده باشی خروش مستان شنیده باشی
4. چو برگ تاکاند اهل مشرب نهفته ذکر مدام بر لب
5. رساند خلقی ز هرزه رایی به عرصهٔ قدرتآزمایی
6. هجوم اشغال ژاژخابی چو توسن بیلجام بر لب
7. بهخودفروشیست عزتو شانبهحرف و صوتاست فخر یاران
8. تو هم به قدرنفس پر افشان چو دستگاهکلام بر لب
9. ثبات ناز آنقدر ندارد بنای اقبال بیبقایت
10. گذشتهگیر اینکه آفتابی رسانده باشی چو بام بر لب
11. مسایل مفتیان شنیدم به پشت و روی ورق رسیدم
12. تصرف مال غصب دیدم حلال در دل حرام بر لب
13. ز خانقه هرکه سر برآرد مراتب جوع میشمارد
14. طریقهٔ صوفیان ندارد به غیر ذکر طعام بر لب
15. گر از مکافات خبث غیبت شنیدهای وعدهٔ ندامت
16. چرا زمانی ز زخم دندان نمیرسانی پیام بر لب
17. جنون چندین هزارشهرت فسرد درجیب سینهچاکی
18. کسی نشد محرم صدایی از این نگینهای نام بر لب
19. خروش دیر و حرم در این ره نمود از درد و داغم آگه
20. خداپرست است و الله الله، برهمن و رام رام بر لب
21. رقم زدم برتبسمگل ز ساعد چین در آستینت
22. قلمکشیدم به موجگوهر ازآن خط مشکفام پر لب
23. جهان به صد رنگ شغل مایلمن وهمین طرزشوق بیدل
24. تصورت سال و ماه در دل ترنمت صبح و شام بر لب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده