غزل شمارهٔ 341
1. صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند
2. گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
3. در باغ جمالت گل و ریحان فراوان
4. یک مردم چشمی بچریدن نگذارند
5. در آرزوی آب حیات از لب لعلت
6. لب تشنه بمردیم و مکیدن نگذارند
7. عشاق جگر سوخته داغ غمت را
8. در حسن و جمالت نگریدن نگذارند
9. پرواز کند طایر جان سوی جنابت
10. در آرزوی وصل و رسیدن نگذارند
11. بیهوده پر و بال معارف چه گشائیم
12. در ساحت عزتو پریدن نگذارند
13. قرب تو و حرمان مرا تشنه لبی گفت
14. نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
15. در سر سویدای دل و رخ ننمایند
16. در مردمک دیده دویدن نگذارند
17. تو در نظر و فیض ز دیدار تو محروم
18. غرق می وصلیم و چشیدن نگذارند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده