غزل شمارهٔ 471
1. درد دل ما ز یار ما پرس
2. احوال نهان ز آشنا پرس
3. چون بنده خدای را شناسد
4. اوصاف خدا هم از خدا پرس
5. سرّ اسماء ملک نداند
6. او ادنی راز مصطفی پرس
7. رازی که خدا بمصطفی گفت
8. از غیر مجوز مرتضا پرس
9. کی میداند اسیر تقدیر
10. اسرار قدر هم از قضا پرس
11. این مسئله متقیان ندانند
12. افسانهٔ عشق را ز ما پرس
13. سر را از کبر ساز خالی
14. آنگاه سخن ز کبریا پرس
15. زین شیفته حال دل چه پرسی
16. زان زلف بجو و از صبا پرس
17. گر فیض خمش کند ز گفتن
18. سر خمشی ز گفتها پرس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده