فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 664

1. دردم ز حد فزون شد و غم بیشمار هم

2. آه از فلک برون شد اشک از کنار هم

3. با ما ببین که عشق چها کرد و میکند

4. از دل ببرد طاقت و از جان قرار هم

5. دل پا کشید از دو جهان بر امید و صل

6. جان داشت دست از خود و دل شد نزار هم

7. پا باز ماند از روش و دست از عمل

8. ز اندیشه ماند عقل و سرا پا ز کار هم

9. آهم ز درد و آتش و اشکم ز غصه خون

10. بخت از فراق تیره و ایام تار هم

11. نی ره بکوی او بودم نی قبول او

12. نه کس نشان دهد نه دهد یار بار هم

13. افتاده‌ام غریب و حزین مستمند و زار

14. نی بر سرم طبیبی و نی غمگسار هم

15. یا رب بگیر دست من زار از کرم

16. بازم رهان ز خویش و ازین گیر و دار هم

17. ای فیض غم مخور که بمقصود میرسی

18. بختت مساعدت کند و روزگار هم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن سرو که گویند به بالای تو ماند
* هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
شعر کامل
سعدی
* وجود عاریتی خانه‌ایست بر ره سیل
* چراغ عمر نهادست بر دریچهٔ باد
شعر کامل
سعدی
* خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
* همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش
شعر کامل
سعدی