فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 665

1. از بخت شکوه دارم و از دست یار هم

2. از دست خویش نالم و دست نگار هم

3. از صد هزار دل ننوازد یکی بلطف

4. گر جان کنند در قدم آن نثار هم

5. یکبار پرسشی بغلط هم نمیکند

6. از عشق ننگ دارد و از یار عار هم

7. کی گیرد او ز حال دل عاشقان خبر

8. کز خود خبر ندارد و از سرّ کار هم

9. بیند اگر در آینهٔ خود را ز خود رود

10. آگه شود ز حال دل بیقرار هم

11. کی میکند در آئینه خود بین من نظر

12. دارد ز عکس خویش در آئینه عار هم

13. حسنش در آسمان و زمین جلوه‌گر کند

14. این بیقرار گردد و آن بیمدار هم

15. صیتش اگر رسد بنگارند گان چین

16. از کار دست باز کشند از دیار هم

17. جان از لطافت بدنش تازه میشود

18. گوئی گلیست تازه و تر نوبهار هم

19. گلدسته‌اش ز خون دلم آب میخورد

20. در چشم از آن نشسته وزین جویبار هم

21. دشنام اگر دهد بکشم منتش بجان

22. بیجا اگر کند گلهٔ بیشمار هم

23. ای فیض از وفای نکویان طمع ببر

24. کاینقوم را وفا نبود اختیار هم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ملکت عاشقی و گنج طرب
* هر چه دارم ز یمن همت اوست
شعر کامل
حافظ
* ناصح از بیهودگی آبروی خویش برد
* بوی خون آید ز افغان مرغ بی هنگام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* گرچه ز شعله کشد خنجر بیداد شمع
* روی وفا تافتن عادت پروانه نیست
شعر کامل
جامی