غزل شمارهٔ 912
1. دل چو بستم بخدا حسبی الله و کفی
2. نروم سوی سوی حسبی الله و کفی
3. تن من خاک رهش دل من جلوه گهش
4. سرو جانم بفدا حسبی الله و کفی
5. او چو دردی دهدم یا که داغی نهدم
6. نبرم نام دوا حسبی الله و کفی
7. همه نورست و ضیا همه رویست و صفا
8. همه مهرست و وفاحسبی الله و کفی
9. او کند مهر و وفا من کنم جور و جفا
10. من مرض اوست شفا حسبی الله و کفی
11. گر بخواند بدوم ور براند نروم
12. چون توان رفت کجا حسبی الله و کفی
13. فیض ازین گونه بگوی در غم دوست بموی
14. ورد جان ساز دلا حسبی الله و کفی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده