قصیده شمارۀ 13 : در مدح حضرت امیر مؤمنان علیه السلام
1. شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
2. مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
3. دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار
4. تاعهد کهنه تازه نمایم بیار دست
5. دادم ز دست حلقۀ درگاه کعبه را
6. اما نمیکشم زخم زلف یار دست
7. پهلو به بستری ننهم دور از آن میان
8. یکشب که با غمی نکنم در کنار دست
9. گیرم به کف چگونه حریفان پیاله را؟
10. زین سان که رعشه دار بود از خمار دست
11. دست ار نمی نهی به دلم حق به دست توست
12. کاین دل در آتش است و تو را در نگار دست
13. مشنو مپرس قصّۀ این تاب و تب مرا
14. از دور هم ز آتش من دور دار دست
15. نوبت به دست بی سر و پایان نمی رسد
16. یک طرف دامن است تو را و هزار دست
17. شمشاد من ببال که صدبار برده است
18. دستِ نگار بسته ات از نوبهار دست
19. دستِ ز کار رفتۀ ما را گناه چیست؟
20. چون بهله کرده بر کمرت استوار دست
21. نتوان شکست بیعتِ یار قدیم را
22. چون درکشد ز دست سبو، میگسار دست؟
23. ساقی به عشق یار که در دِه پیاله ای
24. مطرب ترانه سرکن و در زن به تار دست
25. افسرده ام، بخوان غزل عاشقانه ای
26. تا با حريف شوق کنم در کنار دست
27. از بس نهفته گرد غمم، گر نفس کشم
28. خورشید پیش دیده نهد از غبار دست
تجدید مطلع
29. آلوده ای به خونِ منِ جان نثار دست
30. کارم تمام تا نکنی بر مدار دست
31. باید نوازشی دل بی طاقت مرا
32. گاهی بکش به سلسلۀ تابدار دست
33. در شهر شهره ام به تن خسته چون هلال
34. گیرد مرا مگر مدد شهریار دست
35. شیر خدا علیّ ولی کز حمایتش
36. دزدد به خویش، حادثۀ روزگار دست
37. گر جویبار عاطفتش موج زن شود
38. هرگز به پنبه زار نیابد شرار دست
39. شیرازۀ ولایش اگر در میان نبود
40. با هم ندادی این نه و هفت و چهار دست
41. یک نقش پاست در قدمش، نازد از چه رو؟
42. عزمش پی گشودن این نه حصار دست
43. خورشید بردمد ز بُن ناخنِ هلال
44. گیرد اگر به پیش کَفَش ز افتقار دست
45. بخشد اگر عنایت او خلعت بقا
46. هرگز نمی شود به گریبان دچار دست
47. گر ناورد به ذیل تولّایش اعتصام
48. در کارگاه صنع نیاید به کار دست
49. صیت ورع دهد چو به عالم مهابتش
50. خشکد چو شانه در شکن زلف یار دست
51. گردد چو موج زن کف دریا عطای او
52. بر سر زند ز پنجۀ مرجان، بحار دست
53. گر دست قدرتش ننهد پای در میان
54. ترکیب را به هم ندهد پود و تار دست
55. مدحش اگر نه چهره طراز سخن شود
56. معنی کشد ز خامۀ صورت نگار دست
57. شد یار، دست و بازوی خیبرگشای او
58. روزی که جمله را شده بودی ز کار دست
59. ای مدّعی بگو، ز حریفان دگر که بود
60. تا بر زند به معرکۀ گیر و دار دست؟
61. بی حاصلی که از کرمش فیض یاب نیست
62. چون بید، شُسته نخل حیاتش ز بار دست
63. نرگس ز جام مهرش اگر رشحه ای کشد
64. مالد به چشم خویش ز خواب و خمار دست
65. شاها منم که برده به نیروی مدحتت
66. گلبانگ خوشنوایی من از هزار دست
67. خون دل است، ز آتش غم پختگی گرفت
68. نظمم، که برده است ز مشک تتار دست
69. بر فرقِ فَرقَدان نهم از اقتدار پای
70. تا بسته ام به درگه تو بنده وار دست
71. در موكبم پیاده رود روح بوفراس
72. شد بر کمیتِ خامه مرا تا سوار دست
73. مانی کجاست این من و این کلک واین مصاف؟
74. یازیده است خامۀ صنعت نگار دست
75. آنجا که فکرتم شکند گوشۀ نقاب
76. حورا نهد ز خجلت من بر عذار دست
77. در بحر این قصیده بسی غوطه زد کمال
78. اما ندادش این گهر شاهوار دست
79. سلمان بسی به چشمۀ فكرت فشرد پای
80. اما نیافت بر سخن آبدار دست
81. داوِ نخست زد قلمم در سخن، دوشش
82. بردم درین قمار ز یاران سه چار دست
83. کمتر نگار کلک مرا پای مزد نیست
84. صد بار بوسه گر دهدم روزگار دست
85. آید سبک، به کفّۀ میزان قدرتش
86. كلكم زند چو بر کمر کوهسار دست
87. رنجیده است خامه کنون از دَم حسود
88. از یک نسیم، رعشه دهد بر چنار دست
89. تا کی خورم به سر، چو قلم، تیغ حادثات
90. باید کشید ازین هنر پایدار دست
91. با تیغ مِصرَعَم، چه کند طعن مدّعی؟
92. غافل که می دهد به دم ذوالفقار دست
93. مدحش کجا و کوتهی پایه ات حزین
94. در زن به ذیل عاطفت اختصار دست
95. با صد جهان امید گشوده است از نیاز
96. هر مصرعم ز قافیه، بر کردگار دست
97. طالع ضعیف اگر بود، امّید من قوی ست
98. خالی نمیزنم من امّیدوار دست
99. دست حمایت تو شها بر جهان رساست
100. کوته نسازی از سر این خاکسار دست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده